معنی معادل فارسی اتوماتیک
حل جدول
خودکار
اتوماتیک
دستگاه خودکار
خودبهخود
معادل فارسی مایکروویو
تندپز
معادل فارسی هیدروتراپی
آبدرمانی
معادل فارسی ژیروسکوپ
دوران نما
معادل فارسی ژئولوژی
زمینشناسی
معادل فارسی پارکومتر
توقف سنج
فرهنگ واژههای فارسی سره
خودبخود، خودکار
کلمات بیگانه به فارسی
خودکار
مترادف و متضاد زبان فارسی
اتومات، خودکار
فرهنگ معین
ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند، عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره)،
فرهنگ عمید
بهطور خودکار،
(اسم) دستگاهی که پس از به کار افتادن احتیاج به نیروی انسانی ندارد،
شخص بیاراده، آدمک،
فرهنگ فارسی هوشیار
خود کار فرانسوی خودکار (صفت) دستگاهی که خود به خود کار میکند و نیازی به بودن کارگر بر سر آن نیست خود کار.
فارسی به ایتالیایی
automatico
معادل ابجد
1374